نه عادلانه نه زیبا بود
جهان
پیش از آن که ما به صحنه برآییم
به عدلِ دستنایافته اندیشیدیم
و زیبایی
در وجود آمد
۱۳۷۳
۱۹ آذر ۹۸ ، ۱۶:۴۴
نه عادلانه نه زیبا بود
جهان
پیش از آن که ما به صحنه برآییم
به عدلِ دستنایافته اندیشیدیم
و زیبایی
در وجود آمد
۱۳۷۳
با من رازی بود
که به کو گفتم
با من رازی بود
که به چا گفتم
تو راهِ دراز
به اسبِ سیا گفتم
بیکس و تنها
به سنگای را گفتم
□
با رازِ کهنه
از را رسیدم
حرفی نروندم
حرفی نروندی
اشکی فشوندم
اشکی فشوندی
لبامو بستم
از چشام خوندی
۱۳۳۴
من سرگذشتِ یأسم و امید
با سرگذشتِ خویش:
میمُردم از عطش،
آبی نبود تا لبِ خشکیده تر کنم
میخواستم به نیمهشب آتش،
خورشیدِ شعلهزن بهدرآمد چنان که من
گفتم دو دست را به دو چشمان سپر کنم
با سرگذشتِ خویش
من سرگذشتِ یأس و امیدم...
زندان قصر ۱۳۳۳